آیه کلامالله؛ پیشانی نوشت یک شعر نمادین
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سیمین خلیلی یا آنطور که میشناسیم سیمین بهبهانی متولد ۱۳۰۶ شمسی فرزند فخرعظما ارغون و عباس خلیلی در زمانهای غریب و در میان جامعهای در حال گذار و پر از التهاب و تحول زاده شد. شعر گفتن را از کودکی آغاز کرد و اولین شعرش در ۱۴ سالگی منتشر شد، همان شعر هم مضمونی اجتماعی داشت که البته از فرزند زنی تحصیلکرده و پیشرو و مردی مبارز چندان دور از انتظار نیست. هرچند نیما به عنوان پدر شعر نوی فارسی آمیختگی مفاهیم اجتماعی با شعر نو را پیش از سیمین و در دهههای ۳۰ و ۴۰ آغاز کرده و پس از او نیز شعرایی مانند شاملو، اخوان، کسرایی، فروغ و… همین راه را ادامه میدهند، اما هنر سیمین ریختن آن مفاهیم در قالب غزل با اوزان جدید یا کم تکرار و آفرینش تصاویر جدید است.
اگر شعرهای او را به دو دوره تقسیم کنیم، میبینیم که شعرهای سه دفتر اول بهبهانی هرچند مضامین اجتماع دارد و هرچند این شعرها مشخصاً واقعیتهای جامعه را بیان میکنند و به قشرهای سختی کشیده و طرد شده اجتماع میپردازد، اما گویی هنوز سیمین به صور خیال نو و وزنهای بدیع و زبان شعری خاص خود _که در دوره دوم شعرش میبینیم_ دست نیافته است. تصویرهای شعرش پویایی زیادی دارد، و تاثیرش با استفاده از وزنهای پر تحرک بیشتر میشود و جلوه میکند، او تحرک بخشیدن به تصویر را اوج هنر شاعری میداند. در سه مجموعه اول شعر سیمین تصویرهای شعری بیشتر از طبیعت گرفته شده است و شاعر در این سه مجموعه و تصویرهای خود از جامعه و روزگار زمان خود جا افتاده است. زیرا آنچه در این سه مجموعه اول دیده میشود بیشتر حدیث نفس است. این تأثیر به حدی است که در اکثر تشبیهها و استعارهها یک طرف آنها خود شاعر است؛ اما در مجموعههای بعدی این امر تا حدودی تعدیل میشود.
در دوره دوم و مجموعههای بعدی، بُعد اجتماعی شعرها و به دنبال آن محتوای اجتماعی تصویرها بیشتر میشود، نمادپردازی و سمبلگرایی از مشخصههای این امر است. به عنوان نمونه میتوان اشاره کرد که در دوره اول و سه مجموعه اولیه دفترهای شعر سیمین نمونه چندانی برای سمبل نمیتوان یافت، ولی در دوره دوم و بخصوص در مجموعههای آخر بیشترین تصویر موجود در شعرها سمبل و بیان سمبولیک و نمادین میباشد که به دلیل توجه شاعر به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه میباشد. در این اشعار میتوان دید تصویرهای سیمین تقریباً از تجربههای شخصی او کمتر تأثیر گرفته است، و تأثیر شدید مسائل اجتماعی و سیاسی را بر تصویرهایش میتوان مشاهده کرد.
در این دوره سیمین شعری دارد که آیهای قرآن بالای آن نوشته شده است و گویا این آیه کوتاه انگیزهای برای سرایش شعری بلند و خاص شده است. آیه ۱۷ سوره غاشیه «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَی ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ» آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟ چطور میشود نگاه کردن به شتر جوشش خلاقیت شاعر لطیف طبع را باعث شود؟
متن شعر مورد اشاره به اینترتیب است؛
و نگاه کن به شتر، آری که چگونه ساخته شد، باری
نه زآب وگل، که سرشتندش ز سراب و حوصله پنداری
و سراب را همه میدانی که چگونه دیده فریب آمد
و سراب هیچ نمیداند که چگونه حوصله می آری
و چگونه حوصله می آری به عطش، به شن، به نمکزاران؟
و حضورِ گستره را دیدن به نگاهی از سرِ بیزاری؟
و نگاه کن که نگاه اینجا ز شیار شوره نشان دارد
چو خطوطِ خشک پس ازاشکی که به گونه هات شود جاری
و به اشک بین که تهی کردت ز هر آنچه مایهی آگاهی
و تو این تهی شده را باید ز کدام هیچ بی انباری؟
و در این تهی شده میبینی هَیَمانِ اُشترِ عَطشان را
که جنون برآمده با صبرش نرود سبک به گرانباری
و جنون دو نیشهی رخشان شد به صف خشونت دندانها
که ز صبر کینه به بار آید که ز کینه زخم شود کاری
و نگاه کن که به کین توزی رگ ساربان زده با دندان
ز سراب حوصله تنگ آمد و نگاه کن به شتر، آری…
از عنوان این شعر که در اردیبهشت ۶۴ سروده شده، پیداست که این زبان کسی است که دارد هشدار میدهد و بیدار میکند. استفاده از یک جملهی امری کوتاه برآمده از یک متن وحیانی. سپس وارد شعر میشویم، از توضیح ابتدایی نیز _آوردن ترجمه آیه ۱۷ سوره غاشیه و طرح گفتمان شعر با اشاره به آن آیه قرآن_ میتوان دانست رویکرد و جهت نگاه هشداردهنده ی شاعر به طیف باورمندی است که ایمان دارند به کتاب مقدس قرآن، و در دایره بزرگتر کسانی که با معنای نمادین شتر در فرهنگ این سرزمین کهن آشنا هستند.
اولین نماد، خود شتر است. جهان معنایی شتر چه مفاهیمی را در خود دارد و با چه موضوعاتی پیوند برقرار میکند؟ با توجه به نزول قرآن در عربستان در سادهترین اندیشه میشود گفت که روی سخن با اعراب «مکّه» بود که «شتر» همه چیز زندگی آنها را تشکیل میداد، و شب و روز با آن سر و کار داشتند. این حیوان ویژگیهای عجیبی دارد که او را از حیوانات دیگر متفاوت میکند و او را دارای اهمیت میکند، شتر حیوانی است که هم گوشتش قابل استفاده است، و هم شیرش، هم از آن برای سواری و هم باربری استفاده میشود. شتر نیرومندترین و مقاومترین حیوان اهلی است و میتواند روزهای متوالی (حدود یک هفته الی ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگی تحمل بسیار دارد. شتر میتواند هر روز مسافتی طولانی را طی کند، و از زمینهای صعب العبور، و شنزارهائی که هیچ حیوانی قادر بر عبور از آن نیست بگذرد، و به همین دلیل عربها آن را «کشتی بیابانها» مینامند. از نظر تغذیه بسیار کم خرج است و هرگونه خار و خاشاکی را میخورد و…
ویژگیهای این حیوان چنان است که دقت در آفرینش او انسان را متوجه خالق بزرگی میکند که آفریننده چنین موجودی است. ناگفته پیداست منظور از نظر در جمله افلا ینظرون نگاه کردن عادی نیست، بلکه نگاهی است توأم با تفکر و اندیشه و دقت؛ و این فقط مختص مردمان ساکن در آن اقلیم خاص نمیتواند باشد. در واقع هرکسی که مخاطب قرآن است با خواندن این آیه توجهش به شتر و ویژگیهای او جلب میشود.
اشاره قرآن به شتر برای آگاهی بخشیدن به مخاطب، اینجا نیز دستمایه سیمین شده است برای بیان معنای مورد نظرش و خلق تصاویر بدیع از این حیوان و بیان تمثیلی شگفت آور. (در نظر داشته باشیم کتاب ایران لوک پیر از دکتر اسلامی ندوشن را و استفاده از تمثیل شتر پیر برای ایران) شتر یا CHAMEAU / camel عموماً به عنوان نماد کم خوراکی و کم آشامی در نظر گرفته میشود و با وجود حالت پرادعا و ناراضی اش مظهر قناعت به شمار آمده است. قاره پهناور آسیا به خاطر عبور کاروانهای طولانی شترها از وسط بیابانهایش، اغلب با شتر تصویر میشود. سِفر لاویان شتر را حیوانی نجس میداند. آن دسته از حیوانات نجس محسوب میشدند که بت پرستان آنها را در مقابل خدایان دروغین خود قربانی میکردند فرض بر این بود که آنچه برای آدمیان مکروه بوده است، مورد پسند خداوند نیز نخواهد بود… در شمایل نگاریهای هندو، به عنوان مظهر یوگینی های شریر، و در ارتباط با مرگ دیده میشود.
با این همه شتر قبل از هر چیز مرکبی است برای عبور از بیابان، و به برکت آن میتوان به مرکز ناپیدا یعنی به جوهر الهی رسید. این یار بیابانها، وسیله یی است که از واحه به واحه میرود. شاهان مغ، سوار بر شتر به آخوری که مسیح در آن ولادت بافت، وارد شدند. از این رو است که متنهای مختلف قدیم، بخصوص کتابهای هونوریوس اهل اوتون (قرن دوازده)، دو معادل آوایی کامیلوس (Camilus) به معنای شتر و کامیلوس (camillus) را که در روم باستان خادم کاهنان در مراسم مذهبی و در ضمن ناقل فلسفهی هرمسی بودند هم ریشه میداند. سِفر زهر از شتر پرنده سخن میگوید، که مانند اژدها و مار بالدار نگهبان بهشت زمینی بود. در اوستا، کتاب مقدس پارسیان باستان اشاره به آن شده است. در آسیای مرکزی، شتر نماد خلق و خویی زشت نیست، بلکه نماد خودپسندی و ادعا است.
کلمات کلیدی و نمادهای دیگر شعر را پیدا کنیم: سراب، صبر، حوصله، نمک و شوره، اشک، عطش، کینه. همه این کلمات ضمن اینکه همراهی و تناسب کامل با تمثیل شتر به عنوان نمادی از آنچه بالا ذکر شد دارند، هر کدام باری از معنا _چه در بستر فیلسوفانه و هستی شناسانه و چه در بستر جامعه شناسانه_ دارند.
در عین حال میبینیم که سیمین در محور عمودی شعر با زیرکی و ظرافت زنانه چطور هر بیت را با یک واژه به بیت بعدی میدوزد و آوردن کلمه مشترک ما را از نمادی به نماد بعدی پرتاب میکند. از بیت اول به بیت دوم با سراب، از دوم به سوم با حوصله، از سوم به چهارم با نمک و شوره، از چهارم به پنجم با اشک، از پنجم به ششم با تهی شدن، از ششم به هفتم با جنون، از هفتم به هشتم با کینه، و از بیت آخر دوباره پلی میزند به بیت اول، گویی تمامی این معانی در تسلسلی دوّار باز پیش چشم میآیند و تکرار میشوند. حال در هربیت به بررسی نمادهای ذکر شده ی مرتبط با شتر میپردازیم:
و نگاه کن به شتر، آری که چگونه ساخته شد، باری
نه زآب وگل، که سرشتندش ز سراب و حوصله پنداری
گویی شتر را نه از آب و گل، که از سراب و حوصله سرشتهاند. به یاد بیاوریم که در قرآن به آفرینش انسان از خاک اشاره میشود، و شتر را نیز مانند انسان با نفر شمارش میکنند. به نظر میآید سیمین پشت نماد شتر چهرهای انسانی را در نظر میگیرد که از بسیاری جهات با هم مشابهت دارند. سراب نماد دروغ، ابهام و امید واهی و تو خالی، فریبندگی و به نابودی کشاندن و… است. چرا که خاک شوره زاری است که بر اثر تابش آفتاب مانند آب موّاج مینمایاند و مسافران تشنه را به سوی خود میخواند اما خشک است؛ و چون مردمان را از راه بیرون میکند و به امید واهی در بیابان به هر سو میکشد و موجب مرگ میگردد گوراب نیز گفته میشود.
و سراب را همه میدانی که چگونه دیده فریب آمد
و سراب هیچ نمیداند که چگونه حوصله می آری
و چگونه حوصله می آری به عطش، به شن، به نمکزاران
و حضورِ گستره را دیدن به نگاهی از سرِ بیزاری
حوصله در لغت به معنای چینه دان پرندگان و به معنای کنایی برای تاب آوردن و تحمل کردن و شکیبا بودن متداول است. عطش در ارتباط با بیابان و گرما و شن و نمکزار معنای خاص دارد، وقتی که جسم هر جانداری طلب مداوم و بی وقفه آب میکند و با مرگ رخ به رخ ایستاده است؛ وقتی آب مایه حیات و است و گرانبها تر از هر چیز دیگر در جهان. اما به صورت کنایی برای عرصههای دیگر نیز استفاده میشود، نظیر عطش قدرت به معنای جاه طلبی، عطش ثروت به کنایه از مال اندوزی، عطش شهوت به معنای سیری ناپذیری از روابط جنسی و… در عین حال بیابان / شنزار / نمکزار و هر کلمه مترادف و متناسب با آنها نماد سرزمین خشک و لم یزرع و داغ و غیرقابل سکونت است. جایی که نمیتوان حوصله کرد و نمیتوان تاب آورد، جایی که حتی شتر با نگاهی از سر بیزاری بدان مینگرد.
و نگاه کن که نگاه اینجا ز شیار شوره نشان دارد
چو خطوطِ خشک پس ازاشکی که به گونه هات شود جاری
شوره و شیار خاک ترک خورده خشک کویر را با همه معانی نمادینش به ذهن متبادر میکند، چنانچه در مصرع دوم تشبیه به صورتی میشود که خطوط خشک شده اشک بر گونههای آن خط کشیده است. در عین حال میتوان صورتهای ترک خورده و آفتاب سوخته مردمان کویر را که خشکی اقلیم و سوزانندگی آفتاب شیارهای عمیق روی آنها به جا میگذارد، تصور کرد.
و به اشک بین که تهی کردت ز هر آنچه مایهی آگاهی
و تو این تهی شده را باید ز کدام هیچ بی نباری؟
اشک، تهی کننده خانه چشم است و بیرون ریزنده غم دل؛ نمادی از شور و سرریز شدن احساسات، شادی و غم، استیصال و افتخار، خشم و کینه و… اما اینجا و در مجاورت مفاهیمی مثل عطش و سراب و بیابان اشک جان انسان مستاصل را تهی میکند و توان او را میگیرد و او را سرگشته و بدون قوه تشخیص به جا میگذارد، گویی در آن سرزمین بی آب اشک مختصر آب باقیمانده ی بدن را نیز تلف میکند.
و در این تهی شده میبینی هَیَمانِ اُشترِ عَطشان را
که جنون برآمده با صبرش نرود سبک به گرانباری
سیمین دوباره بازمیگردد به تصویر شتر / انسان که عطش او را سرگشته و مست و حیران کرده، گویی شتری اسیر مرض هیما و بیابان زده که راه نمیشناسد و دور خود میچرخد و دیگر زیر بار گرانی که بر دوشش گذاشتهاند نمیتواند سبک و تیز و پرتوان گام بردارد. عطش جنون میآورد و جنون او را از راه و پویه بازمیدارد.
و جنون دو نیشهی رخشان شد به صف خشونت دندانها
که ز صبر کینه به بار آید، که ز کینه زخم شود کاری
شتر / انسان عطش کشیده و بیابان زده و عقل و اختیار از کف داده و مجنون که مدام حوصله کرده و به صبر دعوت شده و به سراب فریفته شده و راه طی کرده و سختی به جان خریده و پیاپی نرسیده و نرسیده و نرسیده؛ حالا کینِ همه نرسیدنها و سرابها و سختیها را با خشونت دندانهای نیش _تنها سلاحی که دارد_ نشان میدهد. اما خشم به چه کسی؟ بیت بعد را ببینیم:
و نگاه کن که به کین توزی رگ ساربان زده با دندان
زسراب حوصله تنگ آمد و نگاه کن به شتر، آری…
شتر / انسان به جنون رسیده شعر سیمین تنها ساربانش را میبیند، آنکه بر گستره کویر بی آب و علف بار سنگین به دوشش گذاشته و مدام با سراب و وعده و فریب آب او را به عمق شوره زار کشانده بی آنکه باری از دوشش سبک کند یا جرعهای آبش بدهد یا حتی با سایهای از رنج آفتاب بازش بدارد.
دوباره به متن شعر نگاه میکنیم و تاریخ سرایش آن، در فضای تمثیلی ای که شاعر آفریده به ازای هرکدام از کلمات ذکر شده میتوان چند معنی را در نظر گرفت. مهمتر از همه شتر در بستر شعر نمادین اجتماعی سیمین و همانندی آن با صبوری مردم تحت فشارهای مختلف در جامعهی سالهای جنگ، سرابهای متعدد برای بهتر شدن اوضاع و رسیدن به آرامش و راحتی نسبی، صبر و حوصله و اشک و عطش و شن و نمکزار و… گویی تصوری از آبادانی و خرمی در افق دید نباشد و آنچه دیده میشود سختی است و عطش و وعدههایی سراب گونه که منجر به کینه و خشم و جنون خواهد شد؛ همان چیزی که شاعر ما را نسبت به آن آگاه میکند و میترساند، تا شاید به زعم خود حاکمان را از حرکت به آن سو باز دارد. چنانچه در اشعار دیگرش مانند دو بند پایانی شعر مرگ شبدیز با اشاره به ترفند نکیسا و باربد در اعلام مردن اسب محبوب خسروپرویز، میبینیم که چنین رسالتی برای همه نویسندگان و شاعران و هنرمندان نیز قائل است:
مرگِ شبدیزِ زمان با ماست
با کسی یارایِ گفتن نیست
گفتنش را، همچو دیرین سال
کاش تدبیری کنون میشد
با تو آواز است و با من چنگ
پشت این در، زار نالیدیم
گر سری از در برون میشد
آگه از حال درون می شد…
عمر طولانی و پر فراز و نشیب سیمین بهبهانی و آمیختگی با مردم زمانه در دورانهای مختلف کمک کرده هرکدام از اشعارش عطر و طعمی داشته باشند، ضمن اینکه نگاه ظریف و باریک بین و نکته سنج او در کنار معانی بلندی که گاه از میان کلمات و اوزان بیرون میکشد، مانند نقاشی است؛ گاه واضح و واقعی هرچند تلخ، و گاه پیچیده در پردههای نماد و تمثیل و استعاره هرچند خیال انگیز یا مهیب. در این شعر او توانسته مخاطب را با خود همراه کند و تصاویر و معانی را پیش چشم او به نمایش درآورد، زبان حماسی و در عین حال لبریز از احساسات او برای آفرینش تصاویر واقعی و انتقال حجم بزرگی از احساس و تخیل و معنا به مخاطبین اشعارش تا نسلهای آینده، نشان دهنده توانایی او در سرایش شعر نمادگرایانه بهویژه در جریان نمادگرایی اجتماعی است.