ترجمه عربی «ماجرای عجیب یک جشن تولد» منتشر شد
به گزارش خبرنگار مهر، «ماجرای عجیب یک جشن تولد» هفتمین عنوان از مجموعه مدافعان حرم انتشارات ۲۷ بعثت که روایت زندگی شهید مهدی ثامنیراد را به قلم جواد کلاته عربی را در بر میگیرد، به تازگی توسط میساء جبر پژوهشگر سوریهای زبان و ادبیات فارسی به زبان عربی ترجمه شده است.
نسخه عربی اینکتاب با عنوان «احتفال عید میلاد غیر تقلیدی» چاپ شده است.
شهید مهدی ثامنیراد متولد سال ۱۳۶۱ در ورامین بود که تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده بود و در ورامین زندگی میکرد. ماجرای مهدی از زمانی رقم خورد که با همان تیپِ لاتیاش وارد مسجد مهدیه و پایگاه بسیج میشود. زمان میگذرد. کمکم تغییرات محسوسی در تیپ ظاهری و اخلاق مهدی رخ میدهد. مهدی رشته معارف را در دانشگاه رها میکند و بالاخره حرف دلش را گوش میدهد. به دانشگاه افسری امام حسین (ع) میرود و پاسدار میشود.
در تیپ امنیتی آل محمد تهران به یک تکتیرانداز و فرمانده قابل تبدیل میشود. مهدی سال ۱۳۹۳ راهی عراق میشود و در یک عملیات بزرگ و مهم شرکت میکند. عملیاتی که باعث تأمین امنیت راهپیمایی اربعین همان سال در شمال شرقی کربلا منجر میشود. سال بعد مهدی به سوریه میرود و در مجموعه عملیاتهای محرم شرکت میکند. او در این عملیات به عنوان فرمانده دسته اعزام میشود و با توانایی بسیاری که از خودش نشان میدهد، نظر فرماندهِ سختگیرِ لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) سردار شهید حسین اسداللهی را به شدت به خود جلب میکند. سردار اسداللهی در اعزام بعدی در آبان ۹۴ مهدی را به عنوان فرمانده یک محور پدافندی منصوب میکند. وقت عملیات فرا میرسد. مهدی از محور پدافندی فراخوانده میشود و به عنوان فرمانده تیم اصلی حمله به روستای هوبر عمل میکند. ۲۲ بهمن ۹۴ فرا میرسد. ماجرای عجیب یک جشن تولد رخ میدهد. آری؛ تاریخ زمینی شدن و آسمانی شدن مهدی در یک روز رقم میخورد.
ماجراهای کتاب با شروع زندگی مشترک والدین مهدی و مهاجرت آنها به ورامین آغاز میشود و تا پس از شهادت او و بازگشت پیکرش در سال ۹۸ ذادامه مییابد. مهدی ثامنیراد جزو پاسداران ورزیده و پرتوان تیپ آل محمد (ص) بود که در زمان جنگ سوریه به عنوان نیروی زبده برای عملیات در کشور عراق به سپاه قدس معرفی میگردد. او در طول عمر کوتاه اما بابرکتش درفعالیتهای فرهنگی و اردوهای جهادی بسیاری نیز حضور داشت. سرانجام این شهید عزیز در روز پیروزی انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در جنوب حلب به شهادت رسید.
در بخشی از اینکتاب میخوانیم:
تمامی نیروها یک شب دیگر در همان مقر بغداد میمانند و فردای آن روز با بالگرد ترابری عازم مسیب میشوند. مسیب شهر بسیار کوچکی است در جنوب جرف الصخر و شمال شرقی کربلا که طفلان حضرت مسلم در آن دفن شدهاند. از مسیب هم میروند به خطی در نزدیکی منطقه عملیاتی و در همان خانههای پراکندهای که مال جرف الصخری هاست مستقر میشوند. این جاها را نیروهای سپاه بدر عراق و دیگر گروههای بسیج مرد میشان از دست داعش گرفته اما نتوانستهاند جلوتر بروند. مهدی و رضا و چند نفر نیروی ایرانی وارد یکی از همین خانهها میشوند همه وسایلش را جمع میکنند میریزند توی یکی از اتاقها و درش را میبندند. این مساله برای بعضی رزمندههای عراقی عجیب است چون خودشان گاهی این چیزها را رعایت نمیکنند.