قصه سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر چاپ شد
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر» نوشته ژرژ سیمنون بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوشانزدهمینعنوان مجموعه پلیسی نقاب است که اینناشر منتشر میکند.
سربازرس ژول مگره یکی از شخصیتهای مهم ادبیات پلیسی فرانسویزبان است که ژرژ سیمنون نویسنده بلژیکی خلقش کرده و ترجمه داستانهایش توسط عباس آگاهی در مجموعه پلیسی نقاب چاپ میشود.
پیش از اینکتاب، رمانهای «دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام میگسترد»، «مگره و جسد بیسر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پییر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم میشود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره»، «مگره و مرد مرده»، «مگره و خبرچین»، «مگره و بانوی سالخورده»، «مگره و جنایتکار» «مگره و جان یک مرد»، «لونیون و گانگسترها»، «سربازرس مگره و دیوانه بِرژِراک»، «سربازرس مگره در شب چهارراه»، «مگره و مرد بیخانمان»، «سربازرس مگره در کافه دوپولی» و «مگره» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعهنقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شدهاند.
قصه «سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر» با رسیدن یکنامه بدون امضا به پلیس آگاهی شروع میشود. نامه درباره وقوع یکقتل در کلیسای سنفیاکر هشدار میدهد؛ کلیسایی که در روستای زادگاه سربازرس مگره قرار دارد. به اینترتیب سربازرس راهی محلی میشود که به دنیا آمده و کودکی کرده است. پدر سربازرس بهمدت ۳۰ سال در روستای سنفیاکر مباشر قصر اربابی بوده و هرگوشه از روستا و قصر برایش تداعیگر خاطرات مختلفی است.
پس از مدتی که از ورود مگره به روستا میگذرد، روز موعود نامه میرسد و در آن، کنتس دوسنفیاکر پیش روی سربازرس جان میبازد؛ در مراسم عشای ربانی کلیسا و بر اثر حمله قلبی. آلت قتل هم یکبریده روزنامه جعلی است!
رمان پیشرو ۱۱ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از:
«دخترک لوچ»، «کتاب دعا»، «پسرک دستیار کشیش در محراب»، «ماری واسیلییِف»، «روز دوم»، «جبهههای دوگانه»، «وعدههای دیدار در مولن»، «دعوت به شام»، «با حالوهوای والتر اسکات»، «بیدارنشستن شب در کنار پیکر متوفی» و «سوتسوتک دوصدایی».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
وقتی مگره از مقابل کلیسا میگذشت، کشیش را دید که خارج میشود و به طرف او میآید. مگره زیر درخت تبریزی، کنار زن فروشنده پرتقال و شکلات منتظرش شد. کشیش وقتی به او رسید گفت:
«دارم میرم به قصر … اولینباره که بدون کوچکترین تمرکزی، مراسم عشاء ربانی رو بهجا میآرم… فکر اینکه جنایتی …»
مگره در جوابش گفت:
«واقعا یک جنایت بوده!»
آنها در سکوت به راه افتادند. مگره بیآنکه توضیحی بدهد، تکهکاغذ را به همراهش داد و کشیش آن را خواند و به وی برگرداند.
و آنها صدمتر دیگر بدون بر زبان آوردن کلمهای پیش رفتند.
«بینظمی موجب بینظمی بیشتر میشه… ولی این زن، آدم بیچارهای بود …»
هر دو بهخاطر باد ملایمی که شدت میگرفت ناچار کلاهشان را با دست نگه داشته بودند و کشیش با لحنی تلخ افزود:
«من به قدر کافی توانایی نداشتم که …»
«شما؟»
«اینزن هر روز به دیدنم میآمد… آماده بود که دوباره به راه خدا برگرده… ولی در اونجا، هر روز…»
لحن کلامش تلخی بخصوصی داشت.
اینکتاب با ۱۴۰ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان منتشر شده است.