اجتماعی

مهربان، با توان دو



مهربان، با توان دو

به گزارش خبرنگار اجتماعی مهر، سر صبحی پا تند کرده بودم به طرف صبحگاه. سرم توی گوشی بود و دستم مشغول ویرایش کلیپ، که پاکت صورتی رنگش را گرفت توی صورتم! «اینو آوردم برای بچه‌های لبنان.»

از دو روز پیش که صندوق کمک‌های مردمی آمده بود مدرسه، زنجیره مهر بچه‌ها قطع نشده بود. سکه بود. کشاندمش طرف پرچم حزب‌الله: «پس بیا یک عکس خوشگل هم ازت بگیرم.»

داشتم جزئیات عکس را برانداز می‌کردم که آستینم را کشید: «راستی خانم این از طرف من و مهدیه است.» گفتم: «چطوری؟ مگه از خونه نیاوردی؟» دوباره تکرار کرد: «چرا، اما از طرف من و مهدیه است.»

هرچه فکر کردم نسبتی با هم نداشتند! اصلاً مهدیه امسال از یک شهر دیگر به مدرسه ما آمده! از سکوت و چین و شکن ابروهایم، ذهن پر ابهامم را خواند: خانم! مهدیه دلش می‌خواسته کمک بیاره، یادش رفته! ناراحته! این از طرف دوتا مو نه، باشه؟ یادتون نره‌ها!» به قد و بالایش نگاه کردم. چطور این دل گنده را توی این جثه کوچک جا داده بود!؟ چطور می‌شود وسط مهربانی کردن هم، دوباره مهربان بود؟!



منبع مهر

نوشته های مشابه