فرهنگی

وقتی رنگ‌ها و خطوط انتزاعی دستمایه نقاشِ عاشق طبیعت می‌شود



وقتی رنگ‌ها و خطوط انتزاعی دستمایه نقاشِ عاشق طبیعت می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، نمایشگاه «منظری دیگر» که شامل ۲۰ اثر از تابلوهای نقاشی علیرضا اسماعیلی است، عصر جمعه ۹ آذر در نگارخانه لاله افتتاح شد و تا ۱۷ آذر ادامه دارد. در بخشی از استیتمنت این نمایشگاه نوشته شده است: «در آثارم کوشیده‌ام به ذات هستی، به طبیعت، به فطرت انسانی زیباجو و زیبایی طلب نزدیک شوم و اندکی از این هارمونی سیال و شناور در هستی را در فرم‌ها و رنگ‌های ناب ارائه کنم و مخاطب را به دعوت دیگری از زیبایی بنشانم.»

به بهانه برگزاری این نمایشگاه، مرتضی گودرزی دیباج نقاش، منتقد و پژوهشگر هنری یادداشتی در اختیار خبرنگار مهر قرار داده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

«علیرضا اسماعیلی، این نقاش عاشق طبیعت، همچنان که خود گفته است کوشش کرده مخاطب، فرآیند موسیقی رنگ و فرم را مستقیماً در آثارش حس کند و به جای ارائه فرم‌ها و مضامین و روایت‌های آشنا، بی آن‌که تابلوهایش دلالت موضوعی معنایی صریح داشته باشد، موسیقی بی‌کلامی را در سطح بوم به نمایش بگذارد. او در آثار خود ارجاع به ورای فرم‌های خود ندارد و اساساً چندان کوششی برای این امر نکرده، به همین دلیل به دنبال معنای خاصی نیز نبوده است؛ بلکه دلالت‌های او رنگ به رنگ، خط به خط و نور به نور در ترکیب‌هایی متنوع روی داده است. همه این امور کم و بیش به فرم به مثابه یک کلیت ارجاع دارند. به همین دلیل در تابلوهای او نواحی آبی اعم از رنگ‌ها و بافت‌ها و نورها در واریاسیون‌های مختلف به نواحی زرد، نارنجی نیازمندند و همچنین است مناطقی که از رنگ‌های قرمز، آبی و نظایر آن بهره برده است.

او مانند بسیاری دیگر از نقاشان آبستره اکسپرسیونیسم نشان داده است که لازم نیست در یک تابلوی نقاشی معنای دلالتی وجود داشته باشد؛ چراکه روایت و محتوا الزاماً در درون فرم‌ها و اندام‌واره‌های ملموس شکل نمی‌گیرند. از آنجایی که فرم‌های رنگین تابلوهای این نقاش کاملاً به شکل درونی تجسم یافته است، در آثار وی نه نماد وجود دارد و نه دال. معنای موسیقیایی فرم‌های رنگین او از طریق همان انتظاری به وجود آمده است که شنونده یک قطعه موسیقی آن را تجربه می‌کند.

در آثار اسماعیلی، نقاش به وسیله مجموعه‌ای از فضاهای رنگین پر انرژی، گرایشاتی را در مخاطب مجدداً زنده می‌کند که شاید تا پیش از مواجه شدن با آثار او تحقق نیافته و یا کاملاً محقق نشده‌اند. به همین دلیل نقاشی‌های او، انگیزش‌های بصری و زیبای شناسی خاصی را در درون مخاطب برمی‌انگیزد که در نهایت توسط دلالت‌های درونی خود وی حل می‌شود. فرم‌های رنگین این نقاش، نت‌های رسانه‌ای بصری آثار او هستند که هیچ دلالت معنایی، حاوی پیام روایی در آنها وجود ندارد. شاید بر اساس ذهنیت قبلی مخاطب و با کوشش بسیار، وی بتواند دلالت‌هایی مفهومی و نه موضوعی در خارج از آثار این نقاش پیدا کند. در این راستا، نقاش زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا بتوان از آنچه به صورت بصری محسوس است و بدون اینکه لازم باشد، آن را کمیت پذیر کند و لذت بصری ببرد.

در این ساده‌سازی و دوری از فرم‌های آشنا و حرکت به سمت آبستراکسیون، بخش زیادی از ویژگی‌های محسوس متعارف اشیا نادیده گرفته می‌شود و درخشش کیفیات قابل رؤیت، موقتاً به کناری رانده می‌شود. این در واقع تقلیل محسوسات طبیعی به داده‌های تعمدی نقاش است که از دریچه خلاقیت او عبور کرده و در تابلوهای وی متجلی شده است.

پیش از این «روبرت برونینگ» به عبور از طبیعت توسط نقاش اشاره کرده اما برای آن پیش شرطی نیز تعریف کرده است و آن تعمق و دیگرگونه نگاه کردن به طبیعت توسط نقاش است. او می‌نویسد: «چطور دقت نکرده‌ای که طبیعت ما به گونه‌ای است که وقتی تصویر نقاشی شده چیزی را می‌بینیم، برای اولین بار به آن عشق می‌ورزیم. در حالی که شاید پیش از این صدها بار از جلوی آن شیء گذشته‌ایم، بدون اینکه به آن توجه کرده باشیم.»

نقاشی‌های آبستره اکسپرسیون اسماعیلی، ظاهراً معنای دلالتی را در خود جای نداده‌اند اما مفهوم تجسم یافته درونی را با خود همراه کرده‌اند. آنها مکان‌ها، زمان‌های خاص، اشیا و حتی حوادث را از محتوای خود حذف کردند اما به واسطه نام‌گذاری نقاش، مخاطب ارجاع به امر انتزاعی و رفت و برگشتی میان طبیعت محسوس و آبستراکسیون محض می‌شود؛ زیرا ارجاعات دلالتی موجود در عنوان آثار، در خود نقاشی‌ها نمود پیدا کرده است و به علاوه درک مخاطب را از اینکه فرم‌های درون آنها از چه چیزی وام گرفته است، روشن می‌سازد.

حتی اگر پس زمینه و حال و هوای مخاطبان آثار این نقاش مشابه باشد، مرز میان امر متناهی و امر نامتناهی همیشه به سادگی مشخص نمی‌شود. برای نقاشی که طبیعت را دوست دارد و به آن عشق می‌ورزد حتماً آب، باد، ماسه، کویر و درخت می‌تواند دستمایه‌ای برای شروع یک تابلوی نقاشی باشد اما در همه آثارش برای گسترش معنا و مفهوم، آنها را به رنگ‌ها و خطوط و آنچه ذاتی است، فرو می‌کاهد. اینجاست که نوعی موسیقی بصری شکل می‌گیرد. بر این اساس، نت‌های موسیقیایی تصویری او، از تصاویر طبیعی انتزاع و سپس در روند آبستراکسیون به سوی ناب‌گرایی بصری پیش رفته‌اند. موسیقی بصری اجزای این تابلوها، حساسیت ما را نسبت به تصاویر جهان خارج بیشتر نمی‌کند. بنابراین در نقاشی‌های او گرچه نوعی شمایل‌های ساختاری و بصری شکل نگرفته‌اند اما پرسش و ضرورتی را نیز در مخاطب بر نمی‌انگیزند. فرم‌های رنگین در ساختاری کوک شده توسط نقاش با یکدیگر همراه شده‌اند و آواهایی ریتمیک را بر پهنه نقاشی‌ها متجلی کرده‌اند.

شاید نقاش اولین ودیعه‌ای که در این آثار به مخاطب خود می‌دهد، این باشد که حساسیت او را نسبت به داده‌های حسی جهان بیرونی پالایش می‌کند. پس می‌توان گفت که آثار او بیشتر به احساسات ارجاع دارند تا به طبیعت محض؛ کیفیات بصری که در قالب داده‌های حسی نه به صورت متوالی بلکه به صورت کلی در یک ساختار منسجم نمود یافته‌اند.

هیچ بخشی از آثار او نیست که به صورت زمانی به یک بخش دیگر نقاشی تقدم داشته باشد. همچنین، توالی آنها منوط به یک تقدم و تاخر خاص زمانی نیست. حضور دائمی کل یک نقاشی انتزاعی یک زمینه را به وجود می‌آورد؛ زمینه‌ای که سبب می‌شود بتوان امور ادراکی را برای خودشان تجربه کنیم. معمولاً چنین زمینه‌ای در تجربه‌های روزمره وجود ندارد و نقاشان انتزاعی آبستره یاد گرفته‌اند که ارجاعات دلالتی امور حسی را نادیده بگیرند.»



منبع مهر

نوشته های مشابه